اعتبار و حجيت مجموعه روايات غير فقهي از جمله رواياتي كه به احاديث تفسيري موسوماند، از ديرباز مورد گفتگو ميان دانشمندان اسلامي قرار گرفتهاست و در اين باره ديدگاه واحدي كه مورد پذيرش همگان باشد، وجود نداشته است .
درخور ذكر است كه بحثحجيت و عدم حجيت روايات غير فقهي از جمله روايات تفسيري عمدتا در آثار دانشمندان شيعه مطرح شده است و دانشمندان اهل سنت كمتر به آن پرداختهاند; زيرا آنان ميان روايات فقهي و غير فقهي فرق ننهادهاند و كساني از اهل سنت كه حجيتخبر واحد را پذيرفتهاند، حجيت آن را در باب تفسير نيز قبول دارند .
علامه طباطبايي در اينباره ميگويد: اهل سنت نوعا به خبر واحد كه در اصطلاح صحيح ناميده ميشود، به طور مطلق عمل ميكنند و در ميان شيعه آنچه اكنون در علم اصول تقريبا مسلم است، اين است كه خبر واحد موثوق الصدور در احكام شرعي حجت است و در غير آنها اعتبار ندارد (طباطبايي، قرآن در اسلام، ص70) .
قطع نظر از نسبتي كه به كساني مانند شيخ مفيد، سيد مرتضي، ابن ادريس، قاضي ابن براج و طبرسي مبني بر عدم حجيتخبر واحد به طور مطلق اعم از فقه و غير فقه داده شده است (نهاية الافكار، ج1، ص102 و الذريعة الي اصول الشريعة، ج1، ص31 و ج2، ص554)، بيشتر فقهاء و اصوليين، اصل حجيتخبر واحد را پذيرفتهاند; بنابر اين حجيتيا عدم حجيت احاديث تفسيري فرع بر پذيرش حجيتخبر واحد بوده و بعد از پذيرش آن نوبتبه طرح حجيتيا عدم حجيت روايات تفسيري ميرسد . در نتيجه بسيار طبيعي خواهد بود كه اعتبار يا عدم اعتبار اينگونه احاديث فقط در محدود نظريات كساني بررسي شود كه اصل حجيتخبر واحد را با قطع نظر از اختلافات نظر در جزئيات آن پذيرفتهاند .
مطالعه و دقت در سخنان كساني كه اصل حجيتخبر واحد را پذيرفتهاند، نشان ميدهد كه عمدتا دو ديدگاه در زمينه روايات غير فقهي و از جمله احاديث تفسيري وجود دارد .
قبل از تبيين اين دو ديدگاه شايان ذكر است كه اولا، ما همه كساني را كه در نهايتحجيتخبر واحد در تفسير پذيرفتهاند، طرفداران يك ديدگاه به حساب آوردهايم، گرچه آنان هركدام مبنايي را غير از ديگري برگزيده باشد; پس ملاك ما در تعيين جمعي به عنوان طرفداران يك ديدگاه، در حقيقت پذيرش و يا عدم پذيرش حجيتخبر واحد در تفسير از نظر آنان بوده است .
ثانيا، اين دو گروه اصل حجيتبيانات پيامبر (ص) و ائمه معصومين (ع) را درمورد تفسير آيات قرآني قبول دارند . اختلاف آنان بر سر آن است كه آيا همانگونه كه با خبر متواتر يا خبر واحد محفوف به قرائن قطعي، گفته معصوم (ع) براي ما ثابت ميشود، از طريق خبر واحد غير محفوف به قرائن قطعي نيز ميتوان به گفته معصوم دستيافت . به تعبير ديگر اختلاف نظر دانشمندان اسلامي در اين است كه گفته معصوم از چه طرقي براي ما ثابت ميگردد . آيا فقط از طريق خبر متواتر يا خبر واحد محفوف به قرائن ميتوان به نظر معصوم (ع) دستيافتيا از طريق خبر واحد غير محفوف به قرائن نيز ممكن است .
پس از تذكر اين دو نكته اينك با ديدگاههاي موجود در اين بحث و طرفداران عمده هر يك از دو ديدگاه همراه با ادله آنان آشنا ميشويم:
برخي فقط احاديثي را حجت ميدانند كه داراي اثر شرعي باشد; از اين رو حجيت احاديثي را كه اثر شرعي نداشته باشد، از جمله احاديثي را كه در تفسير آيات غير فقهي مورد استفاده قرار ميگيرد، نپذيرفتهاند .
اينك براي نمونه سخنان چند نفر از طرفداران عمده اين ديدگاه آورده ميشود:
1 . شيخ طوسي از جمله اولين كساني است كه حجيت روايات را در تفسير آيات قرآني نپذيرفتهاست . وي ميگويد:
سزاوار استبه دليلهاي صحيح عقلي يا شرعي مانند اجماع يا روايت متواتر كساني كه پيروي آنان واجب شده، رجوع شود و خبر واحد در اين مورد (تفسير) پذيرفتني نيست; به خصوص در موردي كه راه شناخت آن علم ميباشد، و هرگاه در تاويل آيه به شاهد لغوي نياز باشد، تنها شاهدي پذيرفته ميشود كه ميان اهل لغت معروف باشد; اما طريق آحاد كه قطعآور نيست، سزاوار نيست كه بر كتاب خدا گواه گرفته شود; بلكه در مورد آن شايسته است، توقف گردد (طوسي، ج1، ص7 - 6) .
2 . ناييني نيز از جمله كساني است كه خبر واحد را در غير مسائل فقهي حجت ندانسته و در نتيجه براي احاديث تفسيري ارزش و اعتباري قائل نيست . ايشان چنين ميگويد: «به درستي كه خبر تنها آن گاه مشمول دليل حجيت ميباشد كه داراي اثر شرعي باشد» (اجود التقريرات، ج2، ص106) .
3 . آقا ضياء الدين عراقي نيز بر اين باور است كه ادله حجيتخبر واحد فقط به احكام شرعي اختصاص دارد و شامل غير آن نميگردد . ايشان به هنگام پاسخگويي به كساني كه با تمسك به ادله حجيتخبر واحد در صدد اثبات حجيت قول لغوي هستند، ميگويد: «اختصاص ادله حجيتخبر واحد به احكام شرعي و عدم شمول آن نسبتبه موضوعات خارجي حجيت قول لغوي را رد ميكند» (بروجردي، ج3، ص94) . وي در بحثخبر با واسطه ميگويد:
تعبد نسبتبه گفته فرد عادل و وجوب تصديق مضمون گفته او به جز ترتيب اثر دادن بر آثار شرعي خبر معنايي ندارد; بنابر اين در صحت تعبد به يك خبر به ناچار ميبايستخبر با قطع نظر از اين حكم خودش داراي اثر شرعي باشد، تا به لحاظ آن تصديق گردد (همان، ص122) .
با دقت در سخنان نائيني و نيز آقا ضياء الدين عراقي چنين استفاده ميشود كه اين دو در صحت تعبد خبر اين را شرط ميدانند كه حتما خبر خودش داراي اثر شرعي مستقيم و بي واسطه باشد; ولي گفتني است كه برخي مانند امام خميني در صحت تعبد اين را شرط ندانسته و ميگويد: «ملاك در صحت تعبد آن است كه در اعمال تعبد لغويتي لازم نيايد» . ايشان در مقام پاسخگويي به اشكالات وارده بر حجيتخبر با واسطه ميگويد:
در خور دقتاست كه اشكالات با مراجعه به بناء عرف و عقلاء قابل پاسخگويياست; چرا كه آنها بين خبر با واسطه و بيواسطه فرقي قائل نميشوند و تنها دليل حجيتخبر واحد بناء قطعي عقلاء بر عمل نمودن به قول ثقه است . اين اشكال كه خبر منقول، به قول شيخ (خبر با واسطه)، داراي اثر نيست (; پس در نتيجه تعبد در حجيت آن بيمعنا است)، مردوداست; زيرا در صحت تعبد به خبر لازم نيست كه حتما خبر داراي اثر عملي باشد; بلكه ملاك در صحت آن اين است كه در اعمال تعبد يا امضاي بناي عقلاء لغويتي پيش نيايد; چنان كه در اينجا چنيناست; چرا كه جعل حجيتبراي هر يك از واسطهها يا امضاي بناء عقلاء امر لغو و بيهودهاي نيست (موسوي خميني، ج2، ص194) .
اشكال پيشگفته را علاوه برآنچه از امام خميني ذكر شد، به گونه ديگري نيز ميتوان پاسخ داد و آن اينكه بر فرض پذيرش اين مبنا كه در حجيتخبر واحد شرط است كه آن داراي اثر باشد، ميگوييم صرف صحت استناد به معصوم خود يك اثراست; با اين توضيح كه در اثر توسعه قائل شده، ميگوييم: لازم نيست، اثر مترتب بر خبر واحد لزوما اثر عملي باشد; بلكه هرگونه اثر معقول و معتنابهي ميتواند مصحح جعل حجيتخبر واحد باشد، و همين كه ما بتوانيم يك برداشتخاص از آيه يا فهم و دريافت مخصوصي را كه از ناحيه معصوم به وسيله خبر واحد به دست ما رسيده است، به معصوم نسبت دهيم و اسناد آن را به معصوم درست كنيم، اين خود يك اثر است و ميتواند مصححي براي جعل حجيت آن باشد و اصلا چه اثري بالاتر از اينكه ما بتوانيم فهم معصوم از يك آيه را دريافت نماييم .
4 . از جمله كساني كه در مواضع متعدد و به مناسبتهاي مختلف بر عدم حجيت احاديث غير فقهي و از جمله روايات تفسيري پاي فشرده و اين بحث را به طور نسبتا مبسوطي مطرح نموده و بر آن استدلال كرده است، علامه طباطبايي است .
ما در اينجا به دليل اهميتسخنان ايشان و اصرارشان بر مبناي خويش قدري ديدگاه ايشان را به تفصيل بيان كرده، در نهايت نكاتي را در نقد آن ميآوريم و آنگاه به نقل ديدگاه موافقان حجيت روايات تفسيري ميپردازيم . ايشان در كتاب قرآن در اسلام تحت عنوان روش شيعه در عمل به حديث چنين آوردهاست:
حديثي كه بدون واسطه از زبان خود پيغمبر اكرم (ص) يا ائمه اهل بيت (ع) شنيده شود، حكم قرآن كريم را دارد; ولي حديثي كه با واسطه به دست ما ميرسد، عمل شيعه در آن به اين ترتيباست كه در معارف اعتقادي كه به نص قرآن، علم و قطع لازم است، به خبر متواتر يا خبري كه شواهد قطعي به صحت آن در دست است، عمل ميشود و به غير اين دو قسم كه خبر واحد ناميده ميشود، اعتباري نيست; ولي در استنباط احكام شرعيه نظر به ادلهاي اقامه شده، علاوه بر خبر متواتر و قطعي، به خبر واحد نيز كه نوعا مورد وثوق باشد، عمل ميشود; پس خبر متواتر و قطعي پيش شيعه مطلقا حجت و لازم الاتباع است و خبر غير قطعي (خبر واحد) به شرط اين كه مورد وثوق نوعي باشد تنها در احكام شرعيه حجت ميباشد (طباطبايي، شيعه در اسلام، ص129 و همو; قرآن در اسلام، ص70) .
همچنين ايشان در جاي جاي تفسير الميزان همواره تاكيد ميورزد كه حجيتخبر واحد مختص فقه است و در غير فقه و از جمله تفسير روايات فاقد اعتبارند . از جمله پس از نقل سخني كه صاحب تفسير المنار در ذيل حديث منقول از تفسير ثعلبي آورده، در نقد آن ميگويد:
پس از همهي اينها، اين روايت از آحاداست و از اخبار متواتر نيست و نيز از مواردي كه بر صحت آن قرينهي قطعي اقامه شده، قرار ندارد . از بحثهاي پيشين ما دانسته شد كه ما طبق ميزان معيار عام عقلايي كه بناي انسان در زندگياشاست، بر اخبار آحاد در غير احكام فرعي تكيه نميكنيم (طباطبايي، الميزان، ج6، ص57) .
نيز در جاي ديگر مينويسد:
آنچه امروز نظر اصوليين بر آن استقرار يافته آن است كه در حجيت اخبار، خبر متواتر يا خبر محفوف به قرائن قطعيه، بدون شك، و به طور مسلم حجيت دارد; ولي خبر واحد جز در احكام شرعيه فرعيه آن هم فقط در جايي كه با ظن نوعي موثوق الصدور باشد، حجت نيست; چرا كه حجيتشرعي از اعتبارات عقلايي و تابع وجود اثر شرعي است كه قابل جعل و اعتبار شرعي ميباشد; اما در قضاياي تاريخي و امور اعتقادي جعل حجيت معنا ندارد; زيرا فاقد اثر شرعي است و اين بيمعناست كه شارع غير علم را علم قرار داده و مردم را به آن متعبد سازد (همان، ج10، ص351) .
ايشان در مقام توضيح استقلال قرآن و بينيازي آن از هر بيان ديگر ميگويد: «اساسا معنا ندارد كه براي فهم قرآن به فهم صحابه يا تابعين ارجاع شود; حتي ارجاع به بيان پيامبر (ص) نيز بيمعناست; زيرا بيان پيامبر (ص) يا موافق ظاهر آيه است و يا بالاخره به آن منتهي ميشود و گرنه با تحدي و حجيت ظاهر قران سازگار نيست» (همان، ج3، ص84) .
با دقت در آنچه نقل شد و نيز در سخنان علامه در مقدمه الميزان و بررسي همه آنچه كه ايشان در اين زمينه آوردهاند، ميتوان گفت كه دلائل عمده وي بر عدم اعتبار روايات تفسيري در چهار چيز خلاصه ميشود كه عبارتند از:
1 . قرآن كريم براي تبيين و تفهيم مفاهيم و دلالتبر معاني خودش از هر چيز ديگر بينياز و مستقل است و مفهوم آيات آن براي تمامي آشنايان به لغت عرب روشن بوده و به تفهيم و تبيين نيازي ندارد و همه اختلافات مفسرين در زمينه فهم و تلقي قرآن در عرصه مصاديق است و نه مفاهيم; چرا كه قرآن كريم كلام خداست و به حكم كلام بودن از مرادات خويش پرده بر ميدارد و قرينه خارجيهاي مبني بر اينكه مراد تحت اللفظي آيات غير از آن چيزي باشد كه از ظاهر الفاظ عربي آن فهميده ميشود، وجود ندارد و نيز اينكه قرآن فصيحترين نصوص است و لازمه اين فصيح بودن خلو آن از هرگونه تعقيد و پيچيدگي و قابل فهم بودنش براي همه است و اين قابل فهم بودن براي مخاطبين لازمه صحت تحدي و نيز مصحح دعوت به تدبر در آن ميباشد (همان، ج3، ص 85) .
2 . اگر براي بهره گرفتن از قرآن لازم باشد، از اخبار آحاد استفاده كنيم، لازمهاش دور باطلاست; چون براي پيبردن به صحت مفاد خبر بايد به قرآن مراجعه شود و براي بهره بردن از قرآن نيز بايد به سراغ خبر واحد رفت (همان، ج1، ص9) .
3 . خبر واحد كاشفيت قطعي از واقع ندارد; لذا نميتواند كاشف از بيان معصوم باشد و نه كاشف از مراد واقعي آيه (به نقل از مقاله مخطوط آيت الله معرفت) .
4 . اعتبار و حجيتخبر واحد جنبه تعبدي دارد; يعني دستوري و قراداد شرعي است و اين در مواردي امكان پذير است كه داراي اثر شرعي باشد و درباره عمل مكلفين قابل تصور است كه تنها در باب فقه وجود دارد (همان) .
درباره آنچه از علامه آورديم، بايد گفت:
اولا، ايشان عدم حجيتخبر واحد را در غير ابواب فقه و آنجا كه اثر شرعي بر آن مترتب نباشد، به اصوليين نسبت داده و چنين وانمود كردهاند كه گويا اصوليين در عدم پذيرش روايات غير فقهي اتفاق نظر دارند; در حالي كه ميدانيم چنين نيست . در گذشته و حال كساني بودهاند كه قائل به حجيت اين گونه احاديثبوده و هستند كه در ادامه به آن پرداخته ميشود .
ثانيا، ايشان ادعا كردند كه هركس به لغت آشنايي داشته باشد، از جملات آيات كريمه معناي آنها را ميفهمد و اين را لازمه فصيح بودن قرآن دانسته و صحت تحدي را نيز متوقف بر آن دانستهاند، در حالي كه اين سخن ناتمام است; زيرا به گواهي تاريخ، موارد متعددي حتي در زمان حيات رسول الله (ص) اتفاق افتاده است كه اشخاص و كساني كه عرب زبان نيز بوده و در ميان صحابه هم از جايگاه و موقعيتي برخوردار بودهاند، گاهي نسبتبه فهم معاني برخي واژهها و آيات قرآني با اشكال روبهرو ميشدند و اتفاقا بر خلاف ادعاي علامه همه آن موارد از قبيل ضعف در تشخيص مصاديق هم نبوده است; بلكه بعضا ناظر به معاني آيات قرآني و عدم درك مفاهيم آيات بوده است; مانند آنچه از ابنعباس نقل كردهاند كه گفته است، من در جريان منازعه دو اعرابي بر سر حفر چاه پس از آنكه حفر كننده اولي چاه گفت: انا فطرتها تازه فهميدم كه فطر به معناي حفر و شكافتن اوليه است و تا قبل ازآن اين معنا را نميدانستم و نيز مانند حكايتي كه از خليفه دوم نقل شده است، مبني بر اين كه به هنگام قرائت آيه شريفه و فاكهة وابا در معناي واژه «اب» و اين كه مفهوم آن چراگاه است، دچار مشكل شده، گفت: معناي فاكهه را دانستيم چيست، اما «اب» به چه معناست (ذهبي، التفسير والمفسرون، ج1، صص35) .
موارد ياد شده و نظاير آن كه اندك نيز نيست، نشاندهنده اين حقيقت است كه بر خلاف ادعاي علامه اينگونه نبوده و نيست كه معنا و مفهوم آيات قرآن به خاطر فصيح بودنش براي همگان قابل درك باشد .
ثالثا، ملازمهاي نيز كه ايشان ميان صحت تحدي و قابل فهم بودن براي همه قائل شدهاند، مخدوش به نظر ميرسد . همان گونه كه گذشت، علامه لازمه صحت تحدي قرآن را قابل فهم بودن الفاظ و آيات آن براي همگان دانستهاند و حال آن كه چنين ملازمهاي وجود ندارد، چون ميگوييم: خداوند در صدد بود تا عجز منكرين قرآن را از نظر آوردن كتابي مانند آن آشكار نمايد . اگر منكرين ميپذيرفتند كه ناتوانند، مقصود حاصل بود; ولي چون نپذيرفتند، از آنها درخواست نمود كه اگر ميتوانيد مثل قرآن بياوريد; اما ديگر تصريح يا تلميح و تضميني مبني بر مشروط ساختن آوردن و ارائه مثلي براي قرآن، به فهم معاني و مفاد آن ننموده است، پس نه از آيات تحدي و نه به مساعدت عقل، تلازمي بين اين دو وجود ندارد .
رابعا، با يك بررسي اجمالي در تفسير الميزان اين نكته روشن ميشود كه ايشان بر خلاف ديدگاه خويش مبني بر عدم اعتبار احاديث تفسيري، در مقام عمل و به هنگام تفسير آيات شريفه قرآن به اين گونه احاديث توجه جدي داشته و از آنها بسيار بهره برده است . استفاده ايشان از اينگونه احاديثبه حدي است كه بايد گفت: مجموعه مباحث روايي حدود دو هزار و صد و هفتاد و نه (2179) صفحه از مجموع دوازده هزار صفحه (12000) تفسير الميزان را به خود اختصاص داده است كه تقريبا 6 1 تفسير الميزان را تشكيل ميدهد و طبق برآورد يكي از محققان، مباحث روايي الميزان چه از حيث كميت و چه به لحاظ كيفي دومين بخش مهم اين تفسير است (ميري، صص17 - 15) ; بنابر اين ميان ديدگاه علامه در زمينه احاديث تفسيري و عملكرد ايشان در مورد آنها دوگانگي به چشم ميخورد .
از جمله كساني كه متعرض اين بحثشده و به طور نسبتا مبسوطي ادله طرفين را تقرير و به طور قطع حجيتخبر واحد در باب تفسير را مطلقا پذيرفته است، آية الله فاضل لنكراني در اثر قرآني خويش، مدخل التفسير، است . ايشان پس از تقرير محل نزاع و اشاره به ديدگاه كساني كه خبر واحد را در احكام فقهي و فروع عملي حجت ميدانند، ولي اگر خبر واحد درباره تفسير آيهاي در زمينه احكام عملي باشد، آن را حجت نميدانند، ميگويد: «حقيقت اين است كه فرقي نيستبين حجيت و اعتبار خبر واحد در آنجا كه مربوط به احكام عملي باشد يا آنجا كه مربوط به تفسير آيهاي باشد كه به احكام عملي مربوط نيست .»
ايشان در ادامه اين مطلب را توضيح دادهاند كه مستند حجيتخبر واحد در هر حال يا بناء عقلاست كه مهمترين مستند جيتخبر واحد است و اكثر قريب به اتفاق كساني كه خبر واحد را حجت ميدانند، مهمترين مدرك حجيت آن را همين بناي عقلا ذكر كردهاند و يا ادله شرعي تعبدي يعني آيات و روايات . آنگاه ميگويند:
در هر صورت ملاك و مستند حجيت چه بناي عقلا يا ادله شرعي تعبدي باشد، راهي جز پذيرش حجيتخبر واحد به طور مطلق كه شامل تفسير هم بشود وجود ندارد; چون اگر مدرك حجيت را بناي عقلا گرفتيم، با ملاحظه اين كه عقلا اعتمادشان بر خبر واحد فقط در مواردي نبوده است كه بر آن اثر عملي مترتب ميشده و بين اين گونه موارد و جايي كه اثر عملي نداشته، فرق نمينهادهاند و در همه موارد با آن همانند قطع عمل مينمودهاند، ديگر جايي براي منحصر نمودن حجيتخبر واحد در خصوص مواردي كه داراي اثر عملي باشد، باقي نميماند و بايد پذيرفت كه روايات در باب تفسير به طور مطلق يعني بدون توجه به اينكه مربوط به آيات احكام باشند يا غير احكام، از اعتبار و حجيتبرخوردارند و ... اگر مستند و مدرك حجيتخبر واحد را ادله شرعي تعبدي (آيات و روايات) دانستيم، باز ميگوييم: ظاهر اين ادله عدم اختصاص به مواردي است كه اثر عملي داشته باشد; چون در هيچيك از ادله مورد نظر سخن از حجيتبه ميان نيامده است تا با تفسير آن به منجزيت و معذريتبتوانيم آن را به موارد تكليف و عمل اختصاص دهيم و مفهوم آيه نبا (بر فرض ثبوت مفهوم براي آن و دلالتش بر حجيتخبر واحد) اين خواهد بود كه اگر خبردهنده عادل بود، استناد به او جايز است و تحقيق و تفحص براي پي بردن به صدق او لازم نيست و از اين جهت فرقي نيست، بين آنجا كه خبر او مربوط به اعمال و تكاليف باشد يا آنجا كه اثري عملي بر آن مترتب نگردد (فاضل لنكراني، مدخل التفسير، صص175 - 174) .
ايشان در پايان اين بحث ميگويد: «بنابر اين بدون هيچ اشكالي حجيتخبر واحد به طور مطلق در باب تفسير مورد پذيرش است» (همان، صص 176 - 174) .
استاد جعفر سبحاني در كتاب كليات في علم الرجال تحت عنوان علم الرجال والاحاديث غير الفقهيه چنين آوردهاند:
مراجعه به علم رجال اختصاص به مورد روايات فقهي ندارد; بنابراين همانگونه كه فقيه براي شناخت و تميز دادن روايات صحيح از روايات غير معتبر چارهاي جز مراجعه به علم رجال ندارد، محدث و مورخ اسلامي نيز واجب است كه در قضاياي تاريخي و حوادث دردناك و يا مسرت بخش به اين علم مراجعه نمايد (ص490) .
از اين عبارت استفاده ميشود كه ايشان نيز خبر واحد را در همه زمينهها چه مربوط به فقه باشد و يا غيرآن حجيت و معتبر ميدانند; چرا كه ميدانيم وجوب مراجعه به علم رجال در هر زمينه معنايش حجت دانستن روايات در آن باب است و الا وجوب مراجعه بي معنا و لغو مينمايد .
آيت الله خويي نيز از جمله كساني است كه حجيتخبر واحد را در باب تفسير پذيرفته و بر شمول حجيت آن تاكيد كرده است، ايشان پس از مطرح ساختن اين بحث، نخستسخن كساني را كه در شمول حجيتخبر واحد نسبتبه روايات تفسيري اشكال كردهاند، تقرير نموده، سپس به آن پاسخ دادهاند، تمام كلام ايشان در اين باب چنين است:
بدون شبهه خبر واحد موثق كه شرائط حجيت و اعتبار را داراست، در تفسير قرآن نيز حجيت دارد و ميتوان قرآن را با اينگونه اخبار و روايات تفسير نمود; ولي برخي در اين مورد اشكالي دارند كه توضيح آن به اين قرار است كه معناي اعتبار و حجيتي كه براي خبر واحد و يا دلائل ظني ديگر ثابتشده است، اين است كه در صورت عدم اطلاع از واقعيت ميتوان خبر واحد يا دليل ظني را طريقي براي يافتن آن قرارداد و از آنها پيروي نمود . درست همان گونه كه در صورت شناختن قطعي واقعيت، از آن پيروي ميشود و اينگونه پيروي نمودن از روايت ظني در صورتي صحيح است كه مفهوم و مدلول آن حكم شرعي باشد يا بر موضوعي دلالت كند كه داراي اثر شرعي باشد; زيرا در احكام شرعي است كه انسان در صورت عدم اطلاع از حكم واقعي، مكلف به ظاهر است و بايد طبق آنچه از دلائل ظني ظاهر ميشود عمل كند . اين است معنا و شرط حجيت و اعتبار روايات ظني; ولي اين شرط گاهي در رواياتي كه از معصوم (ع) درباره تفسير نقل گرديده است، وجود ندارد; چون روايات تفسيري غالبا مربوط به غير احكام شرعي است; مانند رواياتي كه در تفسير آيات قصص و سرگذشت ملل و اقوام گذشته يا در تفسير آيات اصول و عقايد و امثال آن آمده است . پس دلائل حجيت و اعتبار خبر واحد نميتواند شامل تمام اخبار تفسيري گردد و اعتبار همه آنها را تثبيت كند; ولي اين اشكال، به نظر ما سست و مخالف تحقيق است; زيرا در مباحث «علم اصول» ثابت گرديده است كه معناي اعتبار علائم و امارات كه به طور ظني و احتمالي، واقع را ارائه و نشان ميدهد، اين است كه آن علائم شرعا و طبق نظر شارع به جاي دلائل علمي و يقينآور به كار ميرود . ظن به واقع و واقعيابي احتمالي كه از آنها استفاده ميگردد، جانشين قطع و يقين است كه از دلائل علمي به دست ميآيد; بر اين اساس، در هر موردي كه از دلائل علمي پيروي ميشود، از اين گونه علائم و دلائل ظني نيز كه شرعا معتبر ميباشند، ميتوان تبعيت كرد و خبر واحدي كه معتبر است، شرعا در تمام موارد به جاي يك دليل علمي ميتوان از آن استفاده نمود و از افراد آن است; منتهي يك فرد تعبدي است، نه وجداني . دليل ما بر آنچه گفتيم روش جاري و دائمي عقلا و خردمندان است; چون عقلا هميشه از علائم و دلائل ظني معتبر كه «امارات» ناميده ميشوند، پيروي ميكنند; همان طور كه از دلائل علمي و يقين آور پيروي ميشود و عاقلان در ترتيب اثر دادن به دلائل معتبر، فرقي ميان دلائل علمي و ظني قائل نميشوند . مثلا در تصرف داشتن چيزي كه آن را به اصطلاح «يد» مينامند، به ظاهر يد نشانه مالكيت متصرف است، بر آنچه در دست و در تصرف اوست . مردم با همان علامت و نشانه، او را رسما مالك و صاحب آن چيز ميشناسند و شارع هم مردم را از اين روش هميشگي باز نداشته و آن را يك روش نادرستي معرفي نكردهاست (خويي، البيان في تفسير القرآن، ص398 و واعظ، مصباح الاصول، صص181 - 180 و ص239) .
از جمله موافقان حجيت روايات تفسيري بايد از آية الله معرفت نام برد . از آنجا كه در ميان موافقان كمتر كسي مثل ايشان به طور مبسوط و مستقل اين بحث را منقح ساخته است و ديدگاه ايشان از جهتي با ساير قائلان به حجيت نيز تفاوت دارد، بسيار به جاست كه سخنان ايشان را به اختصار گزارش كرده و سپس با يك جمعبندي و تذكر نكاتي، مقاله را به پايان بريم .
ايشان پس از تبيين و تقرير اصل بحثبه نقل سخنان برخي از طرفداران عدم حجيت روايات تفسيري، از جمله علامه طباطبايي پرداخته و آنگاه مينويسد:
خلاصه استدلال علامه بر عدم اعتبار خبر واحد در كشف معاني قرآن، بر دو پايه است: يكي آن كه اعتبار و حجيتخبر واحد، جنبه تعبدي دارد; يعني: دستوري و قراردادي شرعي است نه ذاتي، و اين در مواردي امكانپذير است كه داراي اثر شرعي باشد و در مورد عمل مكلفين تنها درباب فقه وجود دارد . ديگر آن كه خبر واحد، كاشفيت قطعي از واقع ندارد; لذا نميتواند نه كاشف بيان معصوم باشد و نه كاشف مراد واقعي آيه . به علاوه، مستفاد از روايات عرض آن است كه براي پي بردن به صحت مفاد خبر واحد، ميتوان از قرآن بهره گرفت . اكنون اگر براي بهره گرفتن از قرآن لازم باشد كه از خبر واحد استفاده كنيم، دور پديد ميآيد; ولي اين استدلال، به نظر ناتمام مينمايد; زيرا اعتبار خبر واحد ثقه، جنبه تعبدي ندارد; بلكه از ديدگاه عقلا جنبه كاشفيت ذاتي دارد، كه شرع نيز آن را پذيرفته است . بناي انسانها بر آن است كه بر اخبار كسي كه ثقه است، ترتيب اثر دهند و همچون واقع معلوم با آن رفتار كنند و اين نه قراردادي است و نه تعبد محض; بلكه همان جنبه كاشفيت آن است كه اين خاصيت را به آن ميبخشد . شارع مقدس - كه خود سر آمد عقلاست - بر همين شيوه رفتار كرده و خوردهاي نگرفتهاست; جز در مواردي كه خبرآورنده، انسان فاقد تعهد باشد كه قابل اطمينان نيست و بدون تحقيق نبايستي به گفته او ترتيب اثر داده شود: ان جاءكم فاسق بنبا فتبينوا; از اين رو اعتبار خبر واحد ثقه، نه مخصوص فقه و احكام شرعي است و نه جنبه تعبدي دارد; بلكه اعتبار آن عام و در تمامي مواردي است كه عقلا از جمله شارع، كاربرد آن را پذيرفتهاند; بر اين اساس، اخبار عدل ثقه از بيان معصوم، چه درباره تفسير قرآن و چه ديگر موارد، از اعتبار عقلايي مورد پذيرش شرع برخوردار است و كاشف و بيانگر بيان معصوم است و حجيت دارد و همانند آن است كه شخصا و مستقيما از معصوم تلقي شده باشد (معرفت، مقاله مخطوط، صص9 - 7) .
با دقت در اين سخنان يك نكته بسيار مهم و جديد جلب نظر مينمايد و آن اين است كه ايشان تنها كسي است كه به صراحتبراي خبر واحد جنبه كاشفيت ذاتي قائل است و تفاوتي كه قبلا اشاره كرديم، ميان ديدگاه ايشان و ساير طرفداران حجيتخبر واحد وجود دارد، همين است و اتفاقا تنها مورد مناقشه در كلام ايشان نيز همين جاست .
به نظر ميرسد، اصل سخن وي بسيار متين و استوار است و دفاع محكم ايشان از ديدگاه موافقان حجيتبسيار ستودني است و ما نيز همين ديدگاه را صواب دانسته و آن را برگزيدهايم; ليكن اين سئوال را بايد پاسخ داد كه حجيت ذاتي براي خبر واحد به چه معناست و چگونه قابل اثبات است و آيا ميتوان پذيرفت كه خبر واحد جنبه كاشفيت ذاتي داشته باشد، به همان معنايي كه مثلا قطع حجيت دارد يا اين كه از ذاتي دانستن حجيتبراي خبر واحد معناي ديگري قصد شده است . در هر حال اگر جنبه كاشفيت ذاتي براي خبر واحد به همان معناي كاشفيت ذاتي قطع است، اين به دليل نياز دارد، و اگر معناي ديگري از ذاتي قصد شده است، بايد آن را توضيح داد، و طبيعي است كه در آن صورت مسئله شكل ديگري پيدا كرده و از باب جعل اصطلاح خواهد بود .
ضمنا اين را نيز بايد تبيين كرد كه اگر خبر واحد كاشفيت ذاتي دارد، چرا عدهاي حجيت آن را نميپذيرند; مگر نه اين است كه حجيت ذاتي قابل جعل نيست; نه نفيا و نه اثباتا . آيا همين اختلاف آراء در حجيتخبر واحد ما را به غير ذاتي بودن حجيت آن و تعبدي و قراردادي بودنش رهنمون نميسازد؟
در هر حال به نظر ميرسد، همان ديدگاهي كه آية الله خويي در البيان انتخاب كردهاند، مبني بر حجيتخبر واحد از باب تعبد و اين كه به حسب حكم شارع معناي حجيت در اين گونه موارد اين است كه طريق معتبري مثل خبر واحد از افراد علم است، ولي فرد تعبدي و نه وجداني سخن استواري است و كمتر با اشكال روبهروست .
به دليل استواري سخن موافقان حجيت روايات تفسيري ما نيز اين نظر را بر ميگزييم و ميگوييم: با تكيه بر مهمترين دليل حجيتخبر واحد يعني سيره و روش عقلاء بدون هيچ ترديدي روايات تفسيري از حجيتبرخوردار بوده و معتبر ميباشند; چرا كه ميدانيم عقلاء در همه امور خويش بدون توجه به اينكه داراي اثر عملي باشد يا نباشد، عملا به خبر واحد اعتنا كرده و با ديده اعتبار به آن مينگرند; بنابر اين همه كساني كه دليل اعتبار خبر واحد را سيره عقلا ميدانند، بايد حجيت عام و گسترده آن را در همه موارد نيز بپذيرند و اگر كساني براي اثبات حجيتخبر واحد نه به سيره عقلا، بلكه به آيات و روايات تمسك كنند، باز هم ميگوييم، بدون ترديد آيات و روايات اعتبار اينگونه احاديث را تاييد كردهاند و فرقي ميان آنجا كه اثر شرعي بر آن مترتب باشد يا نباشد، نگذاشتهاند . حال ميگوييم، حتي اگر قدري تنزل كنيم و اين را بپذيريم كه در حجيتخبر واحد، داشتن اثر شرعي شرط شده است، باز ميگوييم، با توسعه قائل شدن براي اثر ميتوان حجيت اينگونه احاديث را ثابت كرد; چون ميگوييم، معتبر دانستن اين احاديث داراي اثر است و آن اثر عبارت از اين است كه استناد اين روايات به معصوم را درست ميكنيم . به تعبير ديگر ميگوييم، همين كه ما با قائل شدن به حجيت روايات تفسيري ميتوانيم، مفاد آنها را به معصوم (ع) نسبت دهيم و بگوييم، برداشت و تفسير و بيان امام (ع) درباره اين آيه چنين و چنان است، خود اين يك اثر معتنابه و مهم است; چون ما به وسيله آن برداشت و فهم امام را درباره آيات قرآن كشف مينماييم; پس بدون هيچ شبههاي، روايات تفسيري از حجيتبرخوردار بوده و از اين جهت فرقي ميان آنها و ساير روايات وجود ندارد، و در نتيجه با قائل شدن به حجيت اين گونه احاديث، مجموعهاي عظيم از معارف قرآني به روي ما گشوده شده و از بيانات راهگشاي معصومين نسبتبه آيات قرآني بهرهمند ميشويم .
آخرين نكته، اين كه گرچه جمعي در مقام بحث و ارائه نظر قائل به عدم اعتبار اين گونه احاديثاند، اما عملا همانها نيز از اين روايات بهره برده و در مقام تفسير آيات نتوانستهاند، احاديث تفسيري را كنار بگذارند . اين نيز دليل ديگري بر استحكام و استواري ديدگاه موافقان حجيت و قابل اغماض نبودن آن است; چون اگر اخبار عدل ثقه را در باب تفسير فاقد اعتبار دانستيم، يك محروميت هميشگي نسبتبه بيانات معصومين (ع) و بزرگان از اصحاب آنها را به دنبال داشته و فايده بهرهمند شدن از بيانات آنان منحصر به دوران حضور آنان ميگردد و اين خسارتي است كه به راحتي نميتوان به آن تن داد و آن را پذيرفت .
1. بروجردي، شيخ محمد تقي; نهاية الافكار، بيچا، قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، بي تا
2. خميني، الامام الحاج آقا روح الله; تهذيب الاصول، بيچا، قم، موسسه مطبوعاتي اسماعيليان بيتا
3. خويي، سيدابوالقاسم; البيان في تفسيرالقرآن، ط3، بيروت، مؤسسةالاعلمي للمطبوعات، 1394ق
4. ذهبي محمد حسين; التفسير والمفسرون، ط2، مصر، دارالكتب - الحديثة، 1396ق
5. سبحاني، جعفر; كليات في علم الرجال، ط3، قم، موسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفه، 1416ق
6. طباطبايي، سيد محمد حسين; الميزان في تفسير القرآن، قم، اسماعيليان، 1390ق
7. طباطبايي، سيد محمد حسين; شيعه در اسلام، ط2، قم، نشر قدس رضوي، 1380
8. طباطبايي، سيد محمد حسين; قرآن در اسلام، ط8، قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1375
9. طوسي، محمدبن الحسن; التبيان في تفسير القرآن، بيچا، بيروت، داراحياء التراث العربي، بيتا
10. علم الهدي، سيد مرتضي; الذريعة الي اصول الشريعة، ط2، تهران، دانشگاه تهران، 1362ش
11. فاضل لنكراني، محمد; مدخل التفسير، ط2، قم، مركز النشر مكتب الاعلام الاسلامي، 1413ق
12. معرفت، محمد هادي; كاربرد حديث در تفسير، مقاله مخطوط
13. ميري، سيد سعيد; درآمدي بر مكتب حديثي علامه طباطبايي در تفسير، پاياننامه كارشناسي ارشد، دانشكده اصول دين قم . 1378
14. واعظ، سيد محمد سرور; مصباح الاصول، تقريرات بحث آيت الله خويي، قم، منشورات مكتبة الداوري، 1409ق